...و سرانجام بال هایم را گشودم

ساخت وبلاگ
نمی دانم چطور آغاز کنم این آخرین را… بگذار ساده بگویم. این فصل از داستان تمام شده است. مدتهاست که تمام شده است، اما فهمیدن این پایان برایم زمان برد. نمی دانستم که چرا نوشتن سخت شده است. چرا سرزدن، خواندن و دوره آرشیو  جذابیتی ندارد. و بعد فهمیدم...شخصی که در این نوشته ها و صفحات حضور دارد، خیلی وقت است که رفته است...نه که نباشد، که تغییر کرده... زمانی اینجا، جای "دلنوشته های تنهایی" بود...و من ای ...و سرانجام بال هایم را گشودم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...و سرانجام بال هایم را گشودم دنبال می کنید

برچسب : آخرین, نویسنده : wedarkangel69po بازدید : 51 تاريخ : جمعه 7 مهر 1396 ساعت: 22:16

95 با میگرن شروع شد. یکی از آن حملات میگرنی وحشتناک و مرا از همان دقایق ابتدایی نسبت به سال پیش رو بدبین کرد. هرچه باشد گفته اند سالی که نکوست از بهارش پیداست. و بهار 95 اصلا برایم نیکو نبود... اما لزوما هر تلخی و دلشکستگی، فقط منفی نیست. درس و تجربه و شناخت نیز به همراه دارد. و خب چه کسی بدش می آی ...و سرانجام بال هایم را گشودم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...و سرانجام بال هایم را گشودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wedarkangel69po بازدید : 65 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 22:04

"اسکارلت، من هیچ وقت آدمی نبودم که تیکه های شکسته رو به هم بچسبونم و به خودم بگم، این همون چیزیه که روز اول داشتم، چیزی که شکسته، شکسته-و من ترجیح می دم خاطره اش رو نگه دارم. اونو همون طور که بود به یاد بیارم."   بر باد رفته   "امسالت را با تکه های شکسته سال قبل آغاز نکن..."   هرچند که تکه های شکست ...و سرانجام بال هایم را گشودم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...و سرانجام بال هایم را گشودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wedarkangel69po بازدید : 52 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 22:04

امروز، زمان بین سال تحول تا اول فروردین، زمان جالبی است. چون در تقویم همچنان 30 اسفند است ولی سال تحویل شده و اول فروردین هم نیست. حس جالبی دارد بودن در این زمان صفر...زمان خلاء...این بی زمانی را دوست دارم…

نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۳۰ساعت 22:47 توسط DarkAngel

...و سرانجام بال هایم را گشودم...
ما را در سایت ...و سرانجام بال هایم را گشودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wedarkangel69po بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 22:04

"Once I lived in darkness Out there on my own Left to brave the world Alone Everything seemed hopeless No chance to break free Couldn't hear the song inside Of Me . . .   All the years of running No not anymore I know what I'm living for I'm no longer searching Tus out all along The answer was in ...و سرانجام بال هایم را گشودم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...و سرانجام بال هایم را گشودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wedarkangel69po بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 22:04

پاک شدن نوشته هام و یکی از وبلاگ هام خیلی اعصابمو به هم ریخت. در حدی که حدود یه ماه نتونستم بیام. حتی از بقیه فضاهای مجازی هم کناره گیری کردم. بلاگفای لعنتی... حیف که نمیشه این همه نوشته رو منتقل کرد جای دیگه. حیف که من از این بلاگفای لعنتی کلی خاطره داره. حتی خیلی قبل تر از اینکه وبلاگ داشته باشم. نوشته های یک سالم پاک شده. اما خوبه که همه درفت هاشونو دارم. وبلاگم رو درست می کنم، فقط ممکنه عنوان ها رو یادم رفته باشه. ولی کم کم درستش می کنم.   و دوباره می نویسم... ...و سرانجام بال هایم را گشودم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...و سرانجام بال هایم را گشودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wedarkangel69po بازدید : 73 تاريخ : جمعه 12 شهريور 1395 ساعت: 21:09

Distraction...distraction...distraction...There is no distraction...There is no end to the pain...and I think my heart is going to burst from all the pain and sadness...I desperately tried to find a distraction...but it doesn't work...life is short and death is always looming over...so close...so unpredictable...sometimes I hate being human...sometimes I hate being me, for feeling everything so intense...it's too much...too much...and there is no end...

...و سرانجام بال هایم را گشودم...
ما را در سایت ...و سرانجام بال هایم را گشودم دنبال می کنید

برچسب : distraction,distraction kehlani lyrics,distraction definition,distraction synonym,distraction lyrics,distraction osteogenesis,distraction quotes,distraction meme,distraction charters,distractions while driving, نویسنده : wedarkangel69po بازدید : 161 تاريخ : جمعه 12 شهريور 1395 ساعت: 21:08

دلم برای اینجا تنگ شده. برای نوشتن، برای خواندن، برای سادگی و صداقت یک وبلاگ با نویسنده ای گمنام.  منظورم از اینجا، فقط وبلاگ خودم نیست، منظورم فضای وبلاگ نویسی است. چقدر ساده و سریع همه چیز را تبدیل می کنیم به نوستالژی و بعد دلمان تنگ می شود و از خوبی های گذشته می گوییم. غافل از اینکه... دلم تنگ شده برای چند سال پیش...وبلاگ خوانی و وبلاگ نویسی، بدون لایک، بدون فوروارد، بدون این...این...نمی دانم اسمش را چه بگذارم...تب...آری...بدون این تب وسواس گونه اعتیاد آور سیری ناپذیر برای به اشتراک گذاشتن، دیده شدن، شناخته شدن، تعقیب دیگران...بودن...تب بودن در جهانی که مجاز ...و سرانجام بال هایم را گشودم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...و سرانجام بال هایم را گشودم دنبال می کنید

برچسب : دنیای واقعی و مجازی, نویسنده : wedarkangel69po بازدید : 112 تاريخ : جمعه 12 شهريور 1395 ساعت: 21:08

Please someone pull my heart out of my chest and crush it...just take it away...I want to get rid of it...I want to get rid of it...please take it away...it's broken and black...too broken...it hurts too much...it hurts...it hurts...just take it away and destroy it...is it too much to ask?...is it too much to want the torment to stop?...the buing, freezing, shattering, tearing...why it doesn't stop?...just stop beating damn it...just stop...please stop...   ...و سرانجام بال هایم را گشودم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...و سرانجام بال هایم را گشودم دنبال می کنید

برچسب : tortured heart,tortured hearts 2,tortured hearts 1,tortured heart quotes,tortured hearts walkthrough,tortured hearts 2 walkthrough,tortured heart jewelry,tortured heart rimbaud,tortured hearts kickstarter,tortured hearts fanfiction, نویسنده : wedarkangel69po بازدید : 83 تاريخ : جمعه 12 شهريور 1395 ساعت: 21:08

یک لحظه دلم خواست تمام ظروف روی میز پذیرایی را پرت کنم روی زمین و فریاد بزنم و میز را پرتاب کنم توی دیوار روبرو.   یک لحظه دلم خواست تمام ظرف ها را بشکنم و میز را از وسط نصف کنم.   یک لحظه دلم خواست تمام آنچه درونم می گذرد را در واقعیت پیاده کنم. فریاد بزنم و بشکنم...بشکنم...   یک لحظه دلم خواست...     ...و سرانجام بال هایم را گشودم...ادامه مطلب
ما را در سایت ...و سرانجام بال هایم را گشودم دنبال می کنید

برچسب : یک لحظه داغم میکشی,یک لحظه,یک لحظه نگاه تو مرا,یک لحظه سکوت,یک لحظه عاشق شو,یک لحظه دیرتر,یک لحظه حس گریه داری,یک لحظه مرتضی پاشایی,یک لحظه و یک ساعت,یک لحظه روی پل, نویسنده : wedarkangel69po بازدید : 94 تاريخ : جمعه 12 شهريور 1395 ساعت: 21:07